- نیک رو
- نیک رونده، خوش رو، خوش راه
معنی نیک رو - جستجوی لغت در جدول جو
- نیک رو
- نیک رونده خوش رو: (جواد اسب نیک رو)
- نیک رو
- زیبارو، خوش رو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه رفتار و کردار نیکو دارد، نیکوروش، خوش رفتار
حالت و کیفیت نیک رو: خوش روی
دارای رفتار نیک خوش رفتار نیکو کردار
بختیار، سعادتمند
خوشبخت، سعادتمند
زیبایی، بشاشت خنده رویی
خوش رفتاری نیکو کرداری
خوب رو، خوشگل، زیبا
نیم رخ، یک طرف صورت، یک سمت چهره، برای مثال نیم رو خاکین چو بوسم پای تو / بر سر از تو تاج تمکین آورم (خاقانی - ۶۴۴) ، غذایی که از سرخکردن تخم پرندگان، به ویژه مرغ خانگی در روغن تهیه می شود، به صورتی که سفیدۀ آن ببندد
نیک رونده خوش رو: (جواد اسب نیک رو) نیک رونده خوش رو: (جواد اسب نیک رو)
خوش خو، خوش اخلاق
جواد، رهوار، اسب خوش راه
مخلص صادق و بی نفاق که در حضور و غیبت نیک گوید، متفق، بی ریا و درست
برابر، روبرو
مرد خوب، مرد نیکوکار
جلو رو، برابر، رو به رو
خوش رفتار، نیکوکار، خوش طینت
تندرو، چابک، سبک رفتار، سبک پا
نیک اندیشه، آنکه رای و تدبیر نیکو دارد
خوش قدم، ویژگی کسی که قدمش میمون و مبارک است
خجسته پی، فرّخ پی، سپیدپا، فرّخ قدم، فرخنده پی، پی سفید، پی خجسته
خجسته پی، فرّخ پی، سپیدپا، فرّخ قدم، فرخنده پی، پی سفید، پی خجسته
پارسا، نجیب، عفیف، خوش رفتار، نیک رفتار، آنکه روش خوب دارد، برای مثال جوانی پاک باز و پاک رو بود / که با پاکیزه رویی در کرو بود (سعدی - ۱۴۸) ، هر دوست که دم زد از وفا دشمن شد / هر پاک رویی که بود تردامن شد (حافظ - ۱۰۹۹)
نیکو رو، زیبا، پاک چهر
نیکو رو، زیبا، پاک چهر
نیمۀ صورت، ویژگی عکس یا تصویری که نصف صورت را نشان بدهد
فلک سیر
میوه ای که هنوز نرسیده و پخته نشده، مرغی که پر و بال آن هنوز در نیامده
نیمه صورت
خوش ذات نیکو کار
آنکه رای و تدبیرش مقرون بصلاح و صواب باشد: نیک اندیشه
خوشقدم، با سعادت خجسته یی خوش مسعود میمون: (مقبل ترین و نیک پی در برج زهره کیست ک نی - زیرا نهد لب بر لبت تا از تو آموزد نوا) (دیوان کبیر 9: 1)
نیک رونده خوش رو: (جواد اسب نیک رو) نیک روی
نیک روشی: (تو نیکو روش باش تا بد سگال بنقص تو گفتن نیاید مجال) (گلستان. قر. 79)